انسان موجودى با فرهنگ است
راحله آهنى
به راستى همگان درصددند تا قدمت همه عرصه هاى پزشكى، كشاورزى، صنعتى و... را بررسى كنند اما وقتى صحبت از انسان و پيدايش او در كره زمين مى شود بى شك مى گوييم كه انسان موجودى است بافرهنگ اما آيا شاخص هاى فرهنگى كه تاكيد بر فرهنگى بودن جامعه انسانى دارد بر انسان هاى اوليه حاكم بوده است؟ در اين رابطه با جلال الدين رفيع فر به گفت وگو نشستيم. وى داراى دكتراى انسان شناسى از دانشگاه سوربن فرانسه و از اعضاى هيات علمى دانشكده علوم اجتماعى دانشگاه تهران و همچنين مركز تحقيقات علمى فرانسه ENRS و از سال ۱۳۶۷ رسماً دانشيار گروه آموزش انسان شناسى دانشكده علوم اجتماعى است.
پيدايش اوليه انسان در كره زمين را با توجه به نظريات مختلف علمى موجود مى توانيم در حدود چهار ميليون سال پيش در نظر بگيريم اما براى توجيه اين زمان لازم است سابقه اش را بررسى كنيم كه در حال حاضر دو ديدگاه مهم براى ارائه يك تعريف جامع، دقيق و علمى از انسان بيش از ساير ديگر تعريفات مورد توجه قرار گرفته كه در تعريف اول يك ديدگاه زيست شناسى را مدنظر دارد و شاخص هاى جسمانى انسان را به عنوان محور تعريف براى انسان در نظر مى گيريم يعنى انسان پستاندارى است كه بر روى دو پا راه مى رود و داراى ۲۳ جفت كروموزوم است اما تعريف دوم كه بيشتر نقطه نظرات علماى علوم انسانى را مدنظر دارد و مى گويد انسان موجودى است بافرهنگ. در واقع تاكيد بر فرهنگى بودن جامعه انسانى است كه اين خصيصه اين جامعه را از ساير جوامع به راحتى مجزا مى كند. بنابراين براساس تعريف دوم سابقه انسان را مى توان دست كم بين دو تا دو و نيم ميليون سال در نظر گرفت زيرا قديمى ترين آثار فرهنگى پيدا شده به همين زمان مزبور تعلق دارد.
• قدمت چهار ميليون ساله انسان
براساس قوانين شناخته شده در علم زيست شناسى كليه موجودات از جمله انسان داراى قابليت هايى هستند كه با هدف تطبيق با محيط دچار تغيير مى شوند، انسان هم از اين قاعده مستثنى نبوده و نيست و شواهد موجود نشانگر آن است كه از قديمى ترين اسكلت هاى به دست آمده از انسان تا به امروز تغييرات جسمانى قابل توجهى قابل مشاهده است كه براساس مطالعات علمى مشخص شده كه اين تغييرات عمدتاً با هدف تطبيق با محيط و از طريق جهش هاى ژنتيكى به طور غيرارادى عمل مى كند كه اين تغييرات پس از مدت زمانى امكان مقايسه نمونه هاى قبلى با نمونه هاى جديدتر را فراهم كرده و قابل شناسايى مى شود. بنابراين با توجه به اين قابليت ها نبايد انتظار داشت كه در طول چهار ميليون سال گذشته جسم انسان دچار هيچ گونه تغييرى نشده باشد. لازم به ذكر است كه اين تغييرات صرفاً فيزيكى است و ماهيت انسان را تحت تاثير قرار نمى دهد. ويژگى هاى قديمى ترين نمونه هاى به دست آمده از انسان نشانگر آن است كه انسان هاى اوليه در مقايسه با انسان هاى امروزى داراى قدى كوتاه تر، جمجمه اى كوچك تر و آرواره هاى قوى با ۳۲ دندان كه تركيب دندان ها بيشتر به گياه خوارى تمايل نشان مى دهد و همچنين دست هايى اندكى بلندتر هستند كه نمونه مشخص آن دو اسكلت معروفى است كه در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۹۰ از دره لفارس در كشور فعلى اتيوپى به دست آمده است كه يكى دختر ۱۸ ساله اى با نام لوسى و ديگرى راميدو يك پسر بالغ بوده كه مطالعات انجام شده روى اين دو اسكلت نشان داده است اين نمونه ها كه قدمت بين ۵/۳ تا ۴ ميليون سال را داشته اند اولاً روى دو پا راه مى رفته اند، دست ها و پا هايشان كاملاً شبيه انسان هاى امروزى و اندازه قدشان حدود يك متر و بيست سانتى متر بوده و گنجايش جمجمه آنها حدود ۵۰۰ سانتى مترمكعب (يك سوم انسان هاى امروزى) تعيين شده است و زيستگاه اين نمونه ها جنگل هاى آفريقاى شرقى است كه در حال حاضر كشور هاى اتيوپى، كنيا و تانزانيا را دربرمى گيرند. در واقع كشف لوسى و راميدو در اين منطقه از جهان به عنوان قديمى ترين فسيل هاى شناخته شده اى كه مى توان آنها را به عنوان اجداد انسان هاى امروزى دانست باعث شده كه دانشمندان خاستگاه انسان را شرق آفريقا معرفى كنند. اما نبود عناصر فرهنگى تنها مشكلى است كه براى اثبات انسان بودن اين نمونه ها وجود دارد، به همين دليل براى زيست شناسان انسان بودن اين نمونه ها تاييد شده است ولى براى انسان شناسان فرهنگى اين نمونه ها ۱- هوموهابيليس ها، ۲- هومواركتوس ها، ۳- سنيانتروپ ها انسان نما ناميده مى شود.
•هوموهابيليس ها
هوموهابيليس ها خالق ابزارهاى ابتدايى:
از زمانى كه اولين عناصر فرهنگى يعنى يك سلسله ابزار هاى سنگى با قدمت حدود ۵/۲ ميليون سال پيدا مى شوند كم كم مى توان از حضور انسان بر روى كره زمين با اطمينان بيشترى صحبت كرد و انسان هاى خالق اين ابزار هاى ابتدايى نمونه هايى هستند كه هوموهابيليس انسان ماهر ناميده مى شوند. مهارت اين انسان ها كه همچنان و تنها در شرق آفريقا زندگى مى كرده اند از ساختن ابزار هاى سنگى بسيار ساده كه غالباً براى شكار و يا انجام كارهاى روزمره ديگر مى توانسته مورد استفاده قرار بگيرد بوده است. هوموهابيليس ها در مقايسه با نمونه هاى قبلى داراى قدى بلندتر حدود ۱۴۵ سانتى متر بوده و جمجمه اى بزرگتر كه حدود بين ۷۰۰ تا ۹۰۰ سانتى متر مكعب گنجايش داشته است البته تفاوت هاى ديگرى هم در ساير اندام ها مى توان در اين نمونه ها نسبت به نمونه هاى قبلى مشاهده كرد. اما هنوز عده اى از صاحب نظران هستند كه ابزارهاى سنگى ساخته شده توسط اين نمونه ها را به عنوان ابزار نمى پذيرند زيرا معتقدند اين توليدات در چارچوب تعريفى كه از ابزار ارائه مى شود قرار نمى گيرد. در واقع در اين تعريف گفته شده ابزار يعنى وسايلى كه براى ساختن وسايل ديگر مورد استفاده قرار گيرد نه هر چيزى كه انسان مى تواند از آن به عنوان يك وسيله براى منظورى خاص مورد استفاده قرار دهد بنابراين اين نمونه ها نيز براى عده اى همچنان انسان نما در نظر گرفته مى شود.
•هومواركتوس ها
از حدود دو ميليون سال پيش اسكلت هايى از انسان به دست آمده كه علاوه بر دارا بودن ويژگى هاى بسيار نزديك به انسان امروزى قادر به توليد وسايل بودند كه كاملاً با تعريفى كه از ابزار گفته شد مطابقت دارد و اين نمونه ها در اصطلاح علمى هومواركتوس انسان راست قامت ناميده مى شوند كه قادر به توليد اين ابزارها بودند و در حال حاضر دو نقطه از جهان يعنى شرق آفريقا و منطقه قفقاز در آسيا كشور فعلى گرجستان قديمى ترين اسكلت هايى از اين نوع را با قدمت بين ۸/۱ تا دو ميليون سال پيش ارائه دادند. هومواركتوس ها از نظر جسمانى از گردن به پائين تفاوت چشم گيرى با انسان هاى امروزى ندارند، تنها مى توان تفاوتى در جمجمه و آرواره آنها با انسان هاى امروزى مشاهده كرد كه گنجايش جمجمه هومواركتوس ها به حدود ۱۲۰۰ سانتى متر مكعب افزايش پيدا كرده بود و متوسط قد آنها ۵۰/۱ تا ۶۰/۱ سانتى متر بوده كه آنها ابزارسازهاى بسيار ماهرى بودند و بعضى ابزارهاى به دست آمده از هومواركتوس ها از نظر مواد اوليه، نوع سنگ و تكنولوژى ساخت بسيار قابل توجه هستند. اين انسان ها معيشت شان مبتنى بر شكار و گردآورى بوده است و عمده ابزارهايى كه مى ساختند در اين زمينه مورد استفاده قرار گرفت.
•سنيانتروپ ها
نمونه هاى چينى آنها كه سنيانتروپ ناميده مى شوند در حدود ۸۰۰ هزار سال پيش در غارى به نام شوكوتين در نزديكى شهر فعلى پكن زندگى مى كردند كه تكنيك هاى توليد آتش را مى شناختند و براى توليد آن در محل هاى مسكونى خود مورد استفاده قرار مى دادند اما به كارگيرى تكنيك هاى توليد آتش از يك طرف و ساختن ابزارهاى بسيار دقيق و كارآمد با بهره گيرى از تكنيك هاى پيچيده كه نشان دهنده بهره مندى از دانشى قابل قبول بود جاى هيچگونه ترديدى را براى حضور فرهنگ در جامعه اين انسان ها باقى نمى گذارد و نمونه هاى اخير تا حدود ۱۰۰ هزار سال پيش در سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا زندگى مى كردند و از آن زمان به بعد هيچ نشانه اى از حضور اين انسان ها به دست نيامده است.
• هوموساپينس ها
در حدود ۳۰۰ هزار سال پيش حضور انسان با مشخصات كمى متفاوت تر در آسيا و آفريقا تاييد شده است. اين انسان كه هوموساپينس انسان انديشمند ناميده مى شود مدت ها بعد به دو دسته تقسيم شده اند كه دسته اول معروف به انسان نئاندرتال هستند. نئاندرتال ها با جمجمه هاى بزرگ تر از نمونه هاى امروزى از انسان مدرن متمايز مى شوند كه اين نمونه ها دست كم در سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا تا چهل هزار سال پيش حضور داشتند اما تجمعات شان در اروپا به خصوص اروپاى مركزى و همچنين غرب آسيا بوده است و از آن زمان ديگر نشانه اى از وجود آنها نمى توان بر روى كره زمين به دست آورد و ايران هم يكى از كشورهايى است كه نشانه هاى دقيق و جالبى از سكونت اين نوع انسان ارائه كرده است. اما دسته دوم هوموساپينس انسان امروزى ناميده مى شود كه قديمى ترين نمونه آن در فلسطين با قدمت نزديك به صد هزار سال يافت شده است. اين نمونه دست كم تا به امروز بر روى كره زمين زندگى مى كند و از حدود ۳۵ هزار سال پيش تمام قاره ها را به تسخير خود درآورده است و شروع جديدى در تاريخ زندگى انسان را نويد داده است كه به دوره عصر حجر جديد معروف است. مهمترين شاخص آن پيدايش هنر در جامعه انسانى است و شاخص ديگر آن پيدايش پرستشگاه هاى عمومى است كه غالباً در غار هاى زيرزمينى كه نور طبيعى دريافت نمى كرده اند ايجاد شده و ويژگى مهم اين پرستشگاه ها، تصوير حكاكى و يا نقاشى شده بر روى سقف و ديواره هاى آن است. تصاويرى كه در اين پرستشگاه ها ترسيم شده اند غالباً تصاوير حيواناتى خاص بوده اند كه به احتمال زياد نمادهاى مذهبى را تشكيل مى دهند. در واقع جامعه انسانى در اين مقطع به نظر مى رسد با وجود اينكه هنوز از اقتصاد مصرفى تبعيت مى كرده و شيوه زندگى مردمان آن كوچندگى بوده است به يك ساختار فرهنگى نسبتاً پيچيده رسيده بود كه نمادهاى مذهبى و پرستشگاه هاى عمومى به خوبى پيچيدگى اين ساختار را نشان مى دهند.
•پيدايش انقلاب نوسنگى
در حدود ۱۵ هزار سال پيش جامعه انسانى وارد مرحله ديگرى از تحولات فرهنگى عميق مى شود. انسان ها در اين مقطع و تنها در خاورميانه موفق مى شوند با اهلى كردن اولين حيوانات و همچنين روى آوردن به كشاورزى ساختار اقتصادى خود را تغيير داده و وارد ساختار جديدى كه به آن اقتصاد توليدى مى گوييم شوند. در واقع ديگر دامدارى و كشاورزى در اين مقطع براى اولين بار با زندگى انسان آميخته شد و مدت كوتاهى شيوه زندگى انسان را تغيير مى دهد و پيدايش جوامع روستايى نتيجه اين تحول است كه تحول به قدرى با اهميت است كه دانشمندان آن را يك انقلاب نوسنگى مى نامند، انقلابى كه در نهايت منجر به يك سلسله تغييرات بنيادى در جامعه انسانى شد و جوامع امروزى را شكل داد. اين انقلاب در همه عرصه هاى اجتماعى، فرهنگى جامعه انسانى توانست عمل كند؛ ارزش ها، قوانين، نوع سكونت، تكنولوژى و حتى ساختار خانواده و باورها نيز از اين تحولات مستثنى نبوده است. همچنين اختراعات جديد خصوصاً در تكنولوژى استفاده از فلزات و ابداع سفالينه از ديگر اختراعات مهم اين دوره به شمار مى آيند.
به نظر مى آيد به وجود آمدن پديده مالكيت از ديگر تحولات مهم اين دوره بوده باشد. به هر حال اين تحولات در نهايت زمينه هاى پيدايش يك ساختار جديد اجتماعى، فرهنگى ديگر را فراهم كردند كه منجر به پيدايش اختراع خط و همچنين جامعه شهرى شد كه باز هم در خاورميانه اين اتفاقات را شاهد بوديم.
روزنامه شرق
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر