فرهنگ در اعماق اقيانوس
ترجمه: زينب همتى
در گذشته چنين تصور مى شد كه توانايى استفاده از ابزار تنها به انسان محدود مى شود. در واقع انسان تنها مالك فرهنگ محسوب مى شد- در اين نگرش كه به نگرش «انسان مدارانه» معروف است انسان تنها موجودى است كه مى تواند الگوهاى رفتارى را از ديگران آموخته و آن را به نسل هاى بعد از خود منتقل كند. اين نگرش مدت زمان زيادى دوام نياورده و به تدريج از قلمرو جانورشناسى رخت بر بسته و جاى خود را به نگرش هاى ديگر داد.
توانايى ساخت وساز و استفاده از ابزار در گونه هاى زيادى از جانوران ديده شده است. به عنوان مثال شمپانزه ها براى شكار و به چنگ آوردن موريانه ها از شاخه هاى كوچكى استفاده مى كنند كه براى همين منظور مهيا شده است يا ميمون هاى ژاپنى براى زدودن دانه هاى شن موجود بر روى غذاى خود آن را در آب دريا مى شويند. اما دانشمندان استراليايى براى نخستين بار توانسته اند نشان دهند دلفين ها نيز نظير معدودى ديگر از جانوران از توانايى بهره گيرى از ابزار برخوردارند و از اين گذشته مى توانند اين توانايى را به فرزندان خود نيز آموزش دهند. به اين ترتيب دلفين ها در زمره معدود جانورانى هستند كه از دوره تكامل طبيعى صرف به دوران تكامل فرهنگى گام گذارده اند.
پژوهشگران دانشگاه نيو ساوت ولز سيدنى به سرپرستى دكتر «مايكل كروتزن» به شواهدى دست يافته اند مبنى بر اينكه جانوران دريايى نيز توانايى استفاده از ابزار را دارند. به نظر مى رسد كه دلفين هاى بينى بطرى خليج «شارك» با كمك اسفنج هايى كه از صخره هاى مرجانى كنده و به بينى خود مى چسبانند، به جست وجوى غذا مى پردازند.
اما نكته جالب توجه در مورد اين دلفين ها اين است كه تنها دلفين هاى ماده مبادرت به استفاده از اسفنج مى كنند و نرها تمايلى براى اين كار از خود نشان نمى دهند. دلفين هاى ماده مقدارى از اسفنج هاى كف اقيانوس را كنده، منقار خود را با آن مى پوشانند و در ادامه كف اقيانوس را در جست وجوى يافتن ماهى جارو مى كنند. اگرچه قسمت اعظم اسفنج هاى كف اقيانوس را اسفنج هاى مسطح تشكيل مى دهد اما دلفين ها به سراغ اسفنج هايى مى روند كه شكل قيفى و مخروطى دارند. اين نوع اسفنج ها به راحتى روى پوزه دلفين ها قرار گرفته و در هنگام حركت نمى افتند. محققان استراليايى براى تشخيص اين مسئله كه آيا استفاده از اين اسفنج ها يك حركت غريزى است يا آنكه نوعى تكامل فرهنگى است كه از طريق آموزش انتقال يافته است، ساختار ژنتيكى ۱۳ دلفين را كه از اسفنج استفاده مى كردند و فقط يكى از آنها نر بود و ۱۷۲ دلفين كه از اسفنج استفاده نمى كردند را مورد بررسى قرار دادند. ۱۲ دلفينى كه از اسفنج استفاده مى كردند با يكديگر خويشاوند بوده و داراى DNAى ميتوكندريايى يكسانى بودند. DNAى ميتوكندريايى نوعى DNA است كه تنها از مادر به نوزادانش منتقل مى شود. پژوهشگران در ابتدا تصور مى كردند كه توانايى استفاده از ابزار در دلفين ها حاصل جهش ژنتيكى صورت گرفته در DNAى آنهاست اما تجزيه و تحليل آمارى ژنتيك دلفين هاى استفاده كننده از اسفنج كه توسط دكتر «كروتزن» صورت گرفت نشان داد وجود يك ژن جهش يافته نمى تواند به تنهايى توجيه كننده الگوى استفاده از اسفنج در بعضى از دلفين ها باشد. در واقع نمى توان استفاده از اسفنج را به جنبه هاى غريزى و تكامل طبيعى دلفين ها نسبت داد زيرا اين نوع الگوى تكاملى با تكامل طبيعى دلفين ها هم خوانى ندارد. بنابراين محققان نتيجه گرفتند استفاده از اسفنج نوعى توانايى فرهنگى است كه از طريق تجربه در نسل هاى قبلى به دست آمده و سپس به نسل هاى بعدى انتقال يافته است؛ اين پژوهشگران مطمئن هستند آنچه مشاهده كرده اند رفتارى است كه به طور فرهنگى از مادر به كودكش منتقل مى شود.
اما سئوالى كه در اينجا مطرح مى شود اين است: چرا استفاده از اسفنج تنها در دلفين هاى ماده ديده مى شود؟ در حال حاضر امكان پاسخگويى به اين سئوال وجود ندارد اما مى توان با حدس و گمان در پى پاسخگويى بر آن بر آمد. به عنوان مثال مى توان گفت شايد دلفين هاى ماده باهوش تر از دلفين هاى نر باشند يا اينكه دلفين هاى ماده نسبت به دلفين هاى نر توجه بيشترى را به آموزش هاى مادر خود نشان مى دهند. يا حتى شايد بتوان گفت دلفين هاى ماده نسبت به فرو كردن بينى خود به كف دريا حساسيت داشته و ترجيح مى دهند به جاى فرو كردن مستقيم بينى خود به كف دريا ابتدا آن را با اسفنج پوشانده و در ادامه به جست وجوى غذا بپردازند.
به اعتقاد «كروتزن» پاسخ اين سئوال را بايد در شيوه زندگى دلفين ها جست وجو كرد. دلفين هاى نر معمولاً در كنار يكديگر زندگى مى كنند اما دلفين هاى ماده ترجيح مى دهند كه تنها زندگى كنند. استفاده از اسفنج احتمالاً نوعى گذران اوقات نيز براى دلفين هاى ماده به شمار مى آيد.
روزنامه شرق
Tool-using dolphinsJun 9th 2005 From The Economist print edition
THERE was a time when the ability to make and use tools was regarded as a purely human trick. So was the possession of culture—that is, the ability of individuals to learn patterns of behaviour from others and, eventually, to pass them down the generations. …
Economist.com,Jun.2005
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر